سفرنامه دیار وحی قسمت دوم
سفرنامه رو در حالی تموم کردیم که حاج علی آقا شیر میخواست و پول ریال عربستان نداشتیم و آقای فروشنده پول ایرانی نمیخواست و یه آقایی که اون نزدیکیا بود علت مشکل را جویا شد . و ادامه داستان وقتی ماجرا رو فهمید اومد جلو وگفت :من حساب کردم و ما نپذیرفتیم و او اصرار کرد و ما قبول کردیم و کلی تشکر کردیم .بعد بابایی ازش پرسید کجایی هستی؟ گفت : من یمنی یم و شیعه جعفری و ایرانی ها رو دوست دارم و وقتی بابایی پول ایرانی تعارفش کرد عکس امام خمینی که روی پول بود رو بوسید و پولو پس داد.تشکر کردیم و ازش خداحافظی کردیم .و شب توی هتل دعای کمیل برگزار شد و حال و هوای خاصی داشت وکلی استفاده کردیم . سفرنامه ...
نویسنده :
بابا احسان
19:37